صفحه شخصی سن سی خلیلی فرد   
 
نام و نام خانوادگی: سن سی خلیلی فرد
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی معماری
شغل:  پیمانکار ساختمان
تاریخ عضویت:  1393/01/24
 روزنوشت ها    
 

 غلامی که سلطان شد بخش عمومی

4

سلطان به وزیر گفت 3 سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی و گرنه عزل میشوی.
سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه می پوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان 3 سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه: خدا چه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت هرسه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا
اما خدا چه میخورد؟ خدا غم بندهایش را میخورد
اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بندهای خود را می پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی.
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را در آورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی
خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند
(بارخدایا توئی که فرمانفرمائی،هرآنکس را که خواهی فرمانروائی بخشی و از هرکه خواهی فرمانروائی را بازستانی.
سوره آل عمران

یکشنبه 24 اسفند 1393 ساعت 07:58  
 نظرات